همراه با جلیقه زرد‌ها در پاریس

همراه با جلیقه زرد‌ها در پاریس

این‌ دفعه‌ی سومی بود که مجبور بودم برای ورود به اروپا، ابتدا وارد فرانسه شوم. چاره‌ای نداشتم جز اینکه ۸ ساعت در فرودگاه بمانم یا هتلی رزرو کنم و به شهر بروم. دوستانم هم در پاریس نبودند که به خانه‌شان بروم. بنابراین تصمیم گرفتم یک شب در پاریس بمانم. هتلی در‌ خیابان شانزلیزه با قیمت بسیار پایین رزرو کردم، برای خودم بسیار عجیب بود که چطور ممکن است هتلی در این منطقه چنین قیمتی ارائه کند. وقتی به فرودگاه رسیدم بلیط مترو تهیه کردم و به سمت نزدیک ترین ایستگاه رفتم، مترو‌ ایستگاه مورد نظر را رد کرد و من مجبور شدم در ایستگاه بعدی پیاده شوم. پس از پرس و جو متوجه شدم که ایستگاه به دلایلی مسدود است. بنابراین از ایستگاه شاتله تا آرک را باید پیاده می‌رفتم. مسیر زیبا و‌جذاب بود و ۵۰ دقیقه را برایم سهل می‌کرد. شروع به راه‌ رفتن به سمت هتل کردم.پس از مدتی پیاده روی متوجه شدم پلیس بعضی مسیرها را در نزدیکی موزه‌ی لوور مسدود کرده است، این بار اولی‌ نبود که در نزدیکی لوور پلیس می‌دیدم، بنابراین راهم را عوض‌‌ کردم و از خیابان کناری به راهم ادامه دادم. هرچه جلوتر می‌رفتم تعداد پلیس و ماشین‌های گارد بیشتر می‌شد. به جایی رسیدم که دیگر امکان تغییر مسیر وجود نداشت، لذا به ماشین‌های زرهی که مسیر را مسدود کرده بودند نزدیک شدم و سؤال کردم، مأمور جوان با زبان انگلیسی دست و پا شکسته گفت که در نزدیکی آرک نظاهرات است و شما نمی‌توانید داخل شوید، آدرس و تاییدیه هتل را نشانش دادم، کمی فکر کرد و پس از وارسی کوله‌پشتی‌ام اجازه ورود به منطقه را صادر کرد.
من هیچگاه فکر نمی‌کردم تظاهرات در این حد باشد، پس از کمی جلو رفتن بوی دود به مشامم رسید، در وسط خیابان شانزلیزه چندین لاستیک در حال سوختن بود. از خیابان گذشتم. سعی کردم از خیابان های فرعی به راهم ادامه دهم. هرچه می‌گذشت‌ بر تعداد نیروهای امنیتی افزوده می‌شد، هر از چند گاهی هم جلوی مرا می‌گرفتند سوالاتی می‌پرسیدند، وقتی مطمئن می‌شدند که توریست هستم با مهربانی هرچه تمام تر کمک می‌کردند تا امن ترین مسیر را پیدا کنم. از آنجایی که‌سیم‌ کارت نداشتم فقط می‌توانستم مسیر را حدودی برآورد کنم. تقریبا ۲ ساعت پیاده روی کرده بودم و با توجه به مسدود بودن مسیر‌های اصلی ۱ ساعت دیگر راه در‌ پیش داشتم. کم‌کم صدای انفجار از دور به گوش می‌رسید، بوی دود بیشتر‌ شده بود و از نفراتی که در‌خیابان‌ها بودند کاسته می‌شد.

ناگهان صدای انفجار مهیبی در نزدیکی‌ام، مرا از جا‌ پراند، تمام نیروهای امنیتی حالت آماده‌باش به خود‌ گرفتند، ماسک زدند و پشت سپر‌هایشان پنهان شدند. هاج و واج صحنه را می‌نگریستم، عده‌ای از تظاهرات‌کنندگان با سرو صدای شدید وارد‌ خیابان شدند، بعض از آنها مغازه ها را آتش می‌زدند و برخی شیشه‌ها را با سنگ می‌شکستند، صدای آژیر پلیس مدام به گوش می‌رسید و گه‌گاه یک آمبولانس یا ماشین آتش نشانی‌ از خیابان می‌گذشت. ترس وجودم را فرا گرفت، سعی کردم مسیر جایگزینی پیدا کنم، چند بار به ذهنم رسید که از خیر این هتل بگذرم و از منطقه‌ دور شوم ولی کنجکاوی و تجربه‌ی اتفاقات جدید جلوی بازگشت ام را می گرفت.به راهم ادامه دادم، احساس کردم چشمانم دچار سوزش شده‌است، کمی بعد بی اختیار‌ از چشمانم اشک می‌ریخت و بوی تندی راه تنفسم‌ را سد‌ کرد. به‌‌ نقشه نگاه‌ کردم، هر‌چه می‌رفتم تمام نمی‌شد، و حالا با این گاز‌های اشک آور در اطرافم حرکت کردن سخت تر هم شده بود. دیگر صدای‌ انفجار و فریاد‌های تظاهر‌ات‌کنندگان‌ نزدیک شده بود. آتش همه جا به‌چشم می‌خورد و هر از‌ چندی با صدای فرو ریختن شیشه مغازه‌ای از جای خود می‌پریدم و ترسم بیشتر می‌شد. هتل دقیقا کوچه‌ی پشتی محل اصلی تظاهرات بود، دیگر خیلی نزدیک‌ بودم ولی به‌آهستگی ‌و با شک و تردید حرکت می‌کردم. به خود جرأت دادم و وارد‌ خیابان اصلی شدم، به سمت هتل حرکت کردم و اتفاقات اطرافم را نادیده گرفتم. وقتی جلوی هتل رسیدم متوجه شدم هتل بسته است.
مردی از پشت شیشه‌ی هتل مرا وارسی می‌کرد، از جایش بلند و از پشت درب شیشه‌ای پرسید آیا رزرو دارم یا نه و سپس اسمم را پرسید.پس از بررسی در را باز کرد و من در حالی که نفس راحتی می‌کشیدم به داخل رفتم. همین که سالم به اینجا‌ رسیده‌ بودم جای شکرش باقی بود. کمی از مسئول هتل پرس و جو کردم و سپس به اتاقم رفتم. شب نخوابیده بودم و پس از ۴ ساعت پیاده روی با اعمال شاقه چنان احساس خستگی می‌کردم که فی‌الفور به رختخواب رفتم.
چند‌ بار از‌ صدای انفجار و فریاد از‌خواب پریدم و دوباره ‌به خواب رفتم. ساعت‌ تقریبا ۶ عصر‌ بود، صدای انفجار کم شده بود، همانند‌ چهارشنبه سوری که در‌ نیمه‌های شب فقط صدا‌های پراکنده‌ای به گوش می‌رسد، هر از چندگاهی صدای انفجار یا فریادی به گوش می‌رسید.
روی‌ تخت‌‌ نیم خیز‌ شدم و گوشی‌ام را برداشتم، شروع به جستجو کردم و با خود‌گفتم: “این هم از عواقب ندیدن اخبار”.
از اتاق خارج شدم و‌ به لابی رفتم، از مسئول هتل پرسیدم این تظاهرات تا کی ادامه دارد؟ گفت تا شب، پرسیدم یعنی فردا خبری نیست؟ گفت به صورت نرمال خیر. به اتاق برگشتم و حمام کردم. پاهایم‌ درد می‌کرد و هنوز خستگی پرواز و بیخوابی را در بدنم احساس می‌کردم.
احساس گرسنگی می‌کردم، پس از استحمام از‌ هتل خارج شدم تا چیزی بخورم، مسئول هتل از من خواست تا مراقب خودم باشم و زیاد از‌ هتل فاصله‌ نگیرم، سری تکان دادم و‌ تشکر کردم.
روز‌  بعد همه‌چیز آرام شده بود، از هتل خارج شدم، منظره‌ی مغازه‌‌های لوکس خیابان شانزلیزه  که اکنون شیشه‌هایشان شکسته بود و در‌آتش سوخته بودند در همه‌جا به چشم‌ می‌خورد. خوشبختانه مترو باز شده بود، تصمیم‌گرفتم کمی زودتر به فرودگاه بروم، بنابراین وسایلم را‌جمع کردم و هتل را به مقصد فرودگاه ترک کردم.

برچسب ها

  • پاریس