در جستجوی شفق قطبی در فنلاند و نروژ

در جستجوی شفق قطبی در فنلاند و نروژ

شفق قطبی از زیباترین پدیده های جوی کره زمین محسوب میشه.

بدون شک جالب‌ترین سفری که تا به امروز داشتم سفر به فنلاند، نروژ، استونی و دیدن شفق قطبی بوده .

این سفر به دلایل زیادی برای من خاص و جذاب بود که میخوام از این دلایل مطلعتون کنم.

دیدن شفق قطبی که واقعا هیجان انگیزه بود و باعث شد تا چند ساعت بعد از دیدنش تحت تاثیر قرار بگیرم.

کشورهای فنلاند، نروژ و مردم خاص و بافرهنگش که هیچ وقت از بودن باهاشون سیر نمیشی.

زیبایی وصف نشدنی و مناظر برفی این سفر

مسیر طولانی ۳۰۰۰ کیلومتری که رانندگی کردیم

گروهی که باهاشون این سفر رو رفتم میتونم بگم بهترین هم سفرهای تاریخ زندگی من بودن

و در نهایت عکاسی بسیار لذت‌بخش و بودن در کنار عکاس‌های حرفه ای

اگر میخواید برای همچین سفری آماده بشید چه با تور چه خودتون، دقت کنید که این سفر باید گروهی باشه و تنهایی تقریبا امکان پذیر نیست

چون شفق فقط در مناطق شمالی فنلاند و نروژ دیده میشه و در فصل سرد باید لباس گرم همراتون باشه مثل دستکش بافتنی و چرمی، کاپشن خیلی گرم، لباس بافتنی و ‌جوراب خیلی گرم که پاتون یخ نزنه، چون شب‌ها دما تا منهای ۱۵ درجه هم ممکنه پایین بیاد. البته میتونید اونجا جوراب های خیلی خوبی بخرید که حتی گرم کن داره توشو حتی اسکارف و عینک اسکی چون در صورتی که میخواید تایم زیادی شب بیرون بمونید سوز سرما چشاتونو به شدت اذیت میکنه

ورود ما به فنلاند با یک ترنسفر در اوکراین بود و ورود از شهر هلسینکی پایتخت فنلاند

ورود ما به فرودگاه با صرف ناهار شروع شد و وقتی متوجه شدیم که ظرف هامونو باید از روی میز جمع کنیم و داخل طبقه مخصوصش قرار بدیم با اولین فرهنگ فنلاندی آشنا شدیم.

شهر بسیار زیبا، قدیمی ساخت و پر از کلیساهای جذابه و همچنین این شهر از جنوب به آب های خلیج فنلاند وصل میشه بنابراین یک لنگرگاه داره که بسیار زیباست، موقع ورود ما هوا بسیار سرد بود و آب این لنگرگاه یخ زده بود صحنه بسیار جالبی رو بوجود آورده بود که میتونید تو عکسا ببینید.

کشور های اسکاندیناوی ( فنلاند، نروژ ، سوئد و دانمارک ) به نظر من با فرهنگ‌ترین آدم‌های کره زمین هستند، بسیار آروم‌ان واز زندگیشون لذت میبرن، بیشترین حد رضایت از زندگی به این مردم تعلق داره .

توی سطح شهر هلسینکی چیزی به نام ترافیک وجود نداشت، من حتی یک پلیس هم توی شهر ندیدم، توی این شهر مردم و ماشین ها با دوربین کنترل نمیشن، همه به هم احترام میزارن و همه قوانین و حق تقدم هارو میدونن و رعایت می‌کنن.

تمیزی در تمام بخش های شهر وجود داره، فضاها و ساختمون‌های لوکس، ماشین ها مدل بالا، زیاد توی این کشور دیده نمیشه.

حتی هتل‌ها فقط به اندازه‌ای گرم میشه که از سرما نلرزید آب شیر برای حمام به اندازه‌ای گرم هست که راحت می‌تونید دوش بگیرید.

پنجره های خونه ها ۴ جداره هستند و تمام اصول رو رعایت میکنن تا از اتلاف انرژی جلوگیری بشه.

فنلاندی ها عاشق سونا هستند و تو همه خونه‌هاشون حتی شده در حد ۴ متر یک سونا میگذارن به خصوص در شهرهای شمالیش.

اکثر خونه ها نمای چوبی دارن و رنگ های جالب و مغازه هایی که به شکل زیبایی پشت پنجره های مشبک هستند خیلی جذاب و دیدنی هست.

برعکس سایر شهرهای اروپا که شب‌ها احساس امنیت نمی‌کنید من توی شهرهای فنلاند و نروژ تا دیروقت توی خیابون‌ها عکاسی کردم و از احساس امنیتی که بهم میداد متعجب میشدم، با اینکه خیلی زود هوا تاریک میشه و مردم هم میرن خونه‌هاشون و حتی مغازه ها تعطیل میشن ولی امنیت توی شهر بدون وجود یک پلیس حکم فرماست

در نزدیکی شهر هلسینکی یک جزیره قدیمی وجود داره که خیلی دیدنی و تاریخی هست و با یک کشتی میتونید به کشور استونی برید و شهر تالین رو ببینید، شهر تالین بسیار تاریخی و زیبا هست و از نظر معماری به شهر پراگ در جمهوری چک و محله‌های قدیمی و زیبای فرانسه شبیه هستش.

توی فنلاند و نروژ بهترین غذایی که میشه خورد سالمون هستش، اگر به این کشور ها سفر کردید تا میتونید از این ماهی میل کنید چون ویژه این کشورهاست.

بعد از هلسینکی ما با یک پرواز به شهر روانیامی رفتیم، این شهر در اوایل نیمه شمالی کشور فنلاند هست و زادگاه سانتا کلاس یا همون بابانويل محسوب میشه.

از بدو ورود به فرودگاه آثار بابانویل در همه بخش‌های فرودگاه دیده میشد که بسیار جذاب و دیدنی بود.

کاهش دما و برفی که بارشش تمومی نداشت چهره این شهر رو سفید کرده بود .

روانیامی میتونم بگم از همه نظر بهترین شهر فنلاند بود به چند دلیل : اولین شفق قطبی زندگیم رو توی این شهر دیدم، دیدن روستای بابانویل و رفتن به هتل و قلعه یخی توی این شهر بسیار جالبه، برای اولین بار ایگلو رو دیدم از نزدیک و خود شهر هم بسیار تمیز و زیبا هستش.

روانیامی تلکابین و پیست اسکی هم داره و پر از شله‌های باحال کنار پیست هست.

به نظرم اگر هلسینکی و روانیامی رو برید تقریبا ۹۰٪ از لذت این سفر رو بردید چون همه چیز رو تقریبا تجربه کردید.

توی روانیامی یک شله گرفته بودن دوستان که چند نفری اونجا موندیم، کل شله از چوب بود و روبروی پیست اسکی بود و از طرف دیگه نزدیک روخانه روانیامی بود که کاملا یخ زده بود

ما برای شام رفتیم بیرون ولی یک سری از همسفرها موندن داخل شله، هنوز شاممون تموم نشده بود که تلفن یکی از همراهای ما زنگ خورد و ما صدای جیغ میشندیم که : شفق، شفق ….

به سرعت خودمونو رسوندیم به محل اقامت و به محضی که از ماشین پیاده شدیم هم فقط به آسمون خیره شده بودن

برای اولین توی زندگیم میدیدم که آسمون سبز شده و به صورت مار پیچ نورهای سبز توی آسمون تو حرکته

سریع دوربینامونو برداشتیم و خودمونو به نزدیک درچه یخ زده زده رسوندیم، همه اهالی اون منطقه روی دریاچه بودن و داشتن منظره بی نظیره رقص شفق قطبی رو تماشا میکردن

اولین عکسی که از شفق قطبی گرفتم هم اینجا میگذارم ببینید

شفق بعد از ۱ ساعت کمرنگ شد و کم کم محو شد

ماهم شام خوردیم و رفتیم داخل که آماده خواب بشیم

تقریبا خوابم برده بود که با صدای طاها ( آقای قوچکانلو که خیلی چیز راجع به عکاسی ازش یادگرفتم و یکی از بهترین همسفرهام که از برجسته ترین عکاسای نجومی ایران هستن از خواب پریدم، داشت جمع و جور میکرد که بره بیرون میگفت حس میکنم دوباره شفق میزنه، تا خودمو جمع کردم لباس بپوشم صدای فریادهاش از بیرون اومد.

همه رفتیم بیرون، حتی نصف لباسامونو توی راه بیرون رفتن از خونه پوشیدیم

وقتی بیرون رسیدیم شفق با شدت خیلی زیاد توی آسمون بود، رقص شفق قطبی خیلی زیاد بود و رنگ‌های بنفش و سبز طیف های دیگه توش دیده میشد

جوری خشکمون زده بود که حتی فراموش کردیم ازش عکس بندازیم

مطمئن هستم هیچ کدوم از ما این شب رو فراموش نمیکنیم

ما از روانیامی ماشین اجاره کردیم و شمالی‌ترین نقطه اروپا رانندگی کردیم، البته توی این مسیر توی منطقه ساریسلکا که بسیار توریستیه و به شله های لوکس و شفق قطبیش معروفه یک شب موندیم

ساریسلکا هم خیلی لوکس و دیدنی بود و هم عکس های خیلی خوبی از شفق قطبی توی این منطقه گرفتیم.

بعد از اون به نوردکپ که شمالی‌ترین نقطه اروپا محسوب میشه رسیدیم ( البته بعد از ۹ ساعت رانندگی مداوم )

توی تمام این مسیر جذاب‌ترین صحنه پوشش سفید جاده، درخت‌های کاج سفید پوش و رودخانه های یخ زده کنار جاده بود .

شب‌ها هم که شفق تا صبح بیدارمون نگه میداشت.

از شمالی‌ترین نقطه اروپا وارد یک شهر شمالی نروژ شدیم به نام آلتا و روز بعدش از آلتا به ترمسوی زیبا رفتیم

ترمسو واقعا زیبا و دوست داشتنیه ویکی از بهترین شهر های نروژ محسوب میشه

واقعا اگر بخوام یک روز جایو برای زندگی انتخاب کنم قطعا ترمسو نروژ خواهد بود

شهری با استایل قدیمی، تمام خونه‌ها چوبی و اطراف شهر پر از فیورد و شله و قایق های ماهیگیره

این شهر تلکابین داره و منظره فوق العاده از بالاش میشه دید ( عکسای این شهر رو حتما ببینید )

همچنین دانشگاه و کتابخونه خیلی معروفی داره.

مردم نروژ بسیار با فرهنگ و آروم هستن و بازهم توی شهر خبری از بوق و پلیس و تصادف و سر و صدا نیست

انگار این مردم فهمیدن که برای زندگی خوب باید به قوانین احترام بگذارند و به هم‌دیگه احترام بگذارند و باهم مهربون باشن، خودشون گفتن ما نیازی به پلیس نداریم و خودمون کاری نمیکنیم که پلیس لازم باشه

سرتاسر مسیر رفتن و برگشت ما در نروژ در کنار دریای نروژ بود، ‌بخش هایی از اون یخ زده بود و بخش‌هایی آب کریستالی زیبا داشت

مناظرآنقدر زیبا بودن که حتی خوابیدن توی ماشین مشکل بود.

بعد از اینجا ما تمام این شهر هارو برگشتیم پایین و از روانیامی مچددا با هواپیما به هلسینکی اومدیم و بعد از اون با یک کشتی رفتیم تالین

اگر قصد رفتن به هلسینکی رو دارید حتما تالین رو برید و توی شهر قدیمیش بمونید چون بی نظیره.

هتلی که توی تالین دوستان گرفته بودن یک خونه قدیمی متعلق به میراث فرهنگیشون بود و توش بخش های خیلی جالبی از قدیم نگهداری شده بود ( مثل چاه‌های قدیمی و بخش‎هایی از دیوار اصلی که بازسازی نشده بود )

توی تالین یک میدون اصلی هست که سبک طراحی خونه‌هاش خیلی شبیه به پراگ و بروکسل هستش.

ما تایم زیادی توی شهر قدیمی چرخیدیم تا اینکه شب شد و تصمیم گرفتیم برای شام بریم رستوران

وقتی داشتیم دنبال رستوران میگشتیم صدای یک موسیقی ایرلندی با ریتم تند به گوشمون رسید، وقتی نزدیک شدیم هممون شک کردیم که اینجا رستوران هستش یا یک جای اختصاصی

جرات به خرج دادیم و رفتیم داخل، یک فضای بسیار تاریک با سقف های کوتاه و دیوارهای سنگی قدیمی

طراحی این رستوران بی نظیر بود و صاحب اون یک خانم با لباس‌های قدیمی ایرلندی بود که خیلی هم بد اخلاق بود و با لهجه بریتیش غلیظ صحبت میکرد وقتی ازش درخواست منو کردم بهم گفت توی قرن ۱۹ ام منو وجود نداشت من بهت میگم چی داریم :) و لیست چیزهایی که داشتن رو بهم گفت من هم سفارش دادم

سوپ با سوسیس دست ساز !

تنها چیزی بود که داشت

وقتی هم ازش درخواست قاشق و چنگال کردم با همون جوابو شنیدم : توی قرن ۱۹ قاشق و چنگال نبوده !

سوپ و سوسیسمونو با دست خوردیم توی اون فضای تاریک و بعد از شنیدن کلی غرولند تونستیم چند تا عکس از فضای اونجا و اون خانومه بگیریم

هنوز بهترین رستورانیه که توی زندگیم رفتم !

در نهایت هم بعد از جاموندن از پرواز و موندن ۴۸ ساعت داخل گیت و کلی کلنجار با پلیس فرودگاه فنلاند به وطن برگشتیم

برچسب ها

  • شفق قطبی
  • فنلاند
  • نروژ
  • اسکاندیناوی